بحسب نقل ، ضمن عرض تسلیت بمناسبت شهادت ( امام محمد ) باقر ، که درود خدای : لم یلد و لم یولد ، و لم یکن له کفوا ( احد) ، بر ( خاک ) پاک پدر و فرزندشان هم در ( شهر ) پیامبر اکرم (ص) ، آنهم در ایام امر (حج ) ، راستی : نتیجه ی مذاکره : چی ؟ شد ؟
به امید دیدار ، پدر.
الفبای معرفت یا شناختم هم فوق حس هم : چو ( قل ب ) .
پیش از دید و بازدیدی ، یک خاطره برات بگم : با اصرار ، خلاصه یک روز کشاندنم به عقیدتی سیاسی دانشگاه آزاد واحد تهران اون وقتی که آنجا مشغول به تحصیل بودم .
گفته بودم که وقت اضافی برای فوق برنامه ندارم ، گوش نکردند . برای اینکه زود بیرونم کنند ، تا لب وا کرد مسئولش ، گفتم الفبای تحقیق ، پژوهش ووو ، که فرمودید چیست ؟
اگه گفتی چی شد ؟ رفتند با خودشان ( حرف ) بزنند . خب منم د برو که رفتی ، سر تحصیل ، برنامه اش .
چرا ؟ برا اینکه با خود بگن ، الفبای پیشنهاد را ، اونم فوق برنامه ، فارغ و فارق ازش .
راستی ، کاری به شهر ندار ما ، که : ( مسکن ، حمل و نقل و کار ... ) و دیگه چه گفته شد ، : ( چرا که ) ، شاید مثل دیشب ، ( در ) شبکه یک سیمای سازمان صدا و سیمای : ... ی ایران ، سرو کله ی : ( ... p) ، امنیت ملی و رسانه اش هم پیدا بشه ، منم که حساس و با یک : ( پ ... ) نقطه ، سر خط ، از جلو نظام خبر ( خونه ) .
برا همین ( بود ) که امروز زدم کانال دو : با شبنم ، بود .
عجب شبی بود ، حیف که آخرای نم نمش رسیدم ، به اون ، همون که سر نداره ، مثل من ، که سری بمن نمیزنه ، یا من خبر ندارم ، مثل اون ، که مثل من ، هم ( چو ) شمع نمی سوزه نمی سازه ، بی خبر از ( رقیب ) ش ، ( از ) من ، که چو ( شمع ) محفله .
اول اون چهل خط بود : می بده در سوز و سازم ساقیا ، نه اینکه ( یک ) آسان ، دو مشکل ووو .
چرا ؟ که گفته شه : بذر را در سوز و ساز کی کرد درو ؟
راستی ، ( ال ) ساقی ؟ یا ( او ) ساقی ؟ او ( رقیب ) من ؟ یا هم ( چو ) من ؟
خونه هم مثل مسجد نه تنها که رقیب نداره ، که یکیشم مدرسه باشه ، تازه سرباز گیری همچو : مدرسه ی ( ... ) م ( از ) جیش اونه ، مگر اینکه مثل : رای گیری ( جمهوری اسلامی ) آری و دو نه ، بشه گفت ، یا : نه و دو آری .
راستی ، ( از ) شبکه یک که نه ، از () ش چه خبر ؟
: یا من خبر ندارم یا () نشان ندارد ؟
چراکه سه و چهار ولو برفکی هم داره ، همینطور برون مرزی و یک استانی هم .
بسه ؟ به امید دیدار .
یا ( ابا ) عبدالله ، ای زاده ی مادرپدر
آ و ب ؟
سرکه به : ( واردات ) بزنی ، الباقی ، باقیمانده و یا مانده هم ، هم الآن نوش جانیه .
: ( همشو ) ؟ مثل صادره ، ولی : کو ( ظرف ) تا تدبیر ( ش ) کن ( ی ) م ؟
مثل درسهایی ( از ) قرآن آقای قرائتی ؟ ( از ) شبکه ی یک سیمای سازمان صداوسیمای : ... ی ایران ؟
یا : ( عمل ) ی آن ؟
در عمل ، هنوز که هنوزه ، حالا هم که برا خودت مربی رایانه هم شدی ، باز سر سفره می گیم همون : نون ، با اینکه مدرسه تو : ( ... ) اولش نان را صادر کرده .
وارد کردن درسهایی ؟ ( از ) کلاسی ؟ ( در ) مدرسه ؟
حرفی نیس ، تو ظرف حرف که عددی نیس ، تو قالب ( کلمه ) هم که نمیشه ، پس هر طور راحتتره ( همشو ) صادر کنه .
بسه ؟ باشه ، به امید دیدار ، 31 ، سی و یک و یا : حالا ، آقا ، مادرش .
نقطه ، سر خط
شیر که می خوری ، دندون هم در می آوری ، که کم کم با من ، مادر
و خواهر برادرت کنار سفره نون بخوری ، بعد هم تو مدرسه نان ، مثل قبلی نوش جون .
آبه هم که برات مثل آب خوردن بود ، تو خونه ، پیش از مدرسه و : ( کلاس ) ش .
راستی ، دیشب در ادامه ی درسهایی از ( ... ) شبکه ی یک سیما ، آقای قرائتی
چی گفت ؟
دیروزم ( ... ) کوه گلستان ،( از )برنامه ی خانواده ی همان شبکه به چشم خورد ؟
که دولت الکتریکی در آن : ( عمل ) ی شده ؟ که فقط حرف نبود ، و اگر حرفش را دیگران
زده اند ، به آن حرف ما : عمل میکنیم ؟
فعلا بسه ، الباقی را : بعدا میگم . بامید دیدار ، پدر .